پرنیان

پرنیان

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

من یک زنم!!

تندتند فلفل دلمه‌ای را خرد می‌کنم. زیر پیاز را خاموش کرده‌ام تا نسوزد. حواسم به نرم‌کننده‌ی ماشین لباس‌شویی هم هست. از صبح تا حالا این دومین سبد رختی است که شسته‌ام. افکارم نیز هم‌چون آب قابلمه که گذاشته‌ام بجوشد، قـُل می‌زند و از سال‌های نه‌چندان دوری بالا می‌آید:

"من دست به سیاه و سفید نمی‌زنم. هدی (خواهرم) و مامان هستن دیگه. اصلا چه معنی داره زن با این همه لطافت، توی خونه کار کنه؟ بذار ازدواج کنم، به طرف می‌فهمونم که"

آخ آخ! یادم رفت ماکارونی را آبکش کنم اوی دستم سوخت ته دیگ هم که گذاشتم. نمی‌دانم چرا صدای این دو تا نمی‌آید.

نرگس! امیرمهدی! کجایین؟

نرگس برادرزاده‌ام است و امیرمهدی همسایه‌مان. امروز دو‌تایی‌شان پیش من هستند. امیرمهدی بیسکوییتش را آورده و می‌گوید: “خاله میشه اینو بشوری؟” با لبخند ازش می‌گیرم.

کجا بودم؟ آهان. اعتقاد راسخی داشتم به مرد بودن و زن نبودن. البته نه با این عنوان که مرد باشم؛ با این عنوان که من زن سنتی نیستم. اسپورت می‌پوشم و از کارهای پسرها بیش‌تر خوشم می‌آید. ازدواج هم اگر بکنم، اول برای طرف حالی می‌کنم که من این مدل را بیش‌تر می‌پسندم. خواستی بفرما، نخواستی برو یک زن خانه‌دار بگیر. اما حالا حتی مهمانی‌ها را با کفش پاشنه‌بلند می‌روم. برادرم قبل از یکی از مهمانی‌ها لبخندی عاقل‌اندرسفیه به من زد و گفت: “خیلی خانم شدی!”

بچه نگه می‌دارم. رخت می‌شویم. غذا می‌پزم. حتی این ترم به‌خاطر واحدهای کمم، مجبورم بیش‌تر هفته را در خانه بمانم و برای ارشد درس بخوانم. با همه‌ی این به‌ظاهر خفت‌وخواری‌ها، آرامم. چای درست می‌کنم و منتظر مَردَم می مانم تا لیوانی از آن را در کنارش بنوشم.

انگار دارم می‌فهمم من فارغ از حرف فامیل و رسانه‌ها و هزاران تریبون دیگر که روزانه برای زندگی من تصمیم می‌گیرند، یک زنم؛ یک زن با اصالت زیبای زنانه. چای، تلخی لذت‌بخشی دارد

امام علی (ع): «زن گل بهاری است، نه قهرمان.»

منبع:چارقد

۱۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۹:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فاطمه محی الدینی

عظمت زن...

دنیاى فاسد غرب خواست بروز زن را، شخصیت زن را در روشهاى غلط و انحرافى که همراه با تحقیر جنس زن است، به زور به ذهن دنیا فرو کند. زن براى اینکه شخصیت خودش را نشان بدهد، بایستى براى مردان چشم‏ نواز باشد. این شد شخصیت براى یک زن؟! بایستى حجاب و عفاف را کنار بگذارد، جلوه‏ گرى کند تا مردها خوششان بیاید. این تعظیم زن است یا تحقیر زن؟

این غرب مستِ دیوانه‏ از همه جا بی خبر، تحت تأثیر دست هاى صهیونیستى، این را به عنوان تجلیل از زن عَلم کرد؛ یک عده هم باور کردند. عظمت زن به این نیست که بتواند چشم مردها را، هوس هوسرانان را به خودش جلب کند؛ این افتخارى براى یک زن نیست؛ این تجلیل زن نیست؛ این تحقیر زن است.

 عظمت زن آن است که بتواند حجب و حیا و عفاف زنانه را که خدا در جبلّت زن ودیعه نهاده است، حفظ کند؛ این را بیامیزد با عزت مؤمنانه؛ این را بیامیزد با احساس تکلیف و وظیفه؛ آن لطافت را در جاى خود به کار ببرد،آن تیزى و بُرندگى ایمان را هم در جاى خود به کارببرد.این ترکیب ظریف فقط مال زن هاست؛ این آمیزه‏ ظریف لطافت و بُرندگى، مخصوص زن هاست؛ این امتیازى است که خداى متعال به زن داده است.

                                                                           ولی امرم،امام خامنه ای (حفظه الله (

 

۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۷:۰۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فاطمه محی الدینی

عـــــــــــــــــــزدواج!!

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.
حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.

در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.  از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!

اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهن و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است.
قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!
البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!
این بود انشای من

۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۴۱ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه محی الدینی