پرنیان

پرنیان

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حیا» ثبت شده است

عظمت زن...

دنیاى فاسد غرب خواست بروز زن را، شخصیت زن را در روشهاى غلط و انحرافى که همراه با تحقیر جنس زن است، به زور به ذهن دنیا فرو کند. زن براى اینکه شخصیت خودش را نشان بدهد، بایستى براى مردان چشم‏ نواز باشد. این شد شخصیت براى یک زن؟! بایستى حجاب و عفاف را کنار بگذارد، جلوه‏ گرى کند تا مردها خوششان بیاید. این تعظیم زن است یا تحقیر زن؟

این غرب مستِ دیوانه‏ از همه جا بی خبر، تحت تأثیر دست هاى صهیونیستى، این را به عنوان تجلیل از زن عَلم کرد؛ یک عده هم باور کردند. عظمت زن به این نیست که بتواند چشم مردها را، هوس هوسرانان را به خودش جلب کند؛ این افتخارى براى یک زن نیست؛ این تجلیل زن نیست؛ این تحقیر زن است.

 عظمت زن آن است که بتواند حجب و حیا و عفاف زنانه را که خدا در جبلّت زن ودیعه نهاده است، حفظ کند؛ این را بیامیزد با عزت مؤمنانه؛ این را بیامیزد با احساس تکلیف و وظیفه؛ آن لطافت را در جاى خود به کار ببرد،آن تیزى و بُرندگى ایمان را هم در جاى خود به کارببرد.این ترکیب ظریف فقط مال زن هاست؛ این آمیزه‏ ظریف لطافت و بُرندگى، مخصوص زن هاست؛ این امتیازى است که خداى متعال به زن داده است.

                                                                           ولی امرم،امام خامنه ای (حفظه الله (

 

۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۷:۰۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فاطمه محی الدینی

خاطـــــــــــره

 قرار است گوش سمت راست ام را شستشو بدم !


دکتر وارد مطب می شود در را پشت سرش می بندد، می گوید: خوب روسری ات را در بیار!!

یک لحظه سکوت می کنم، بعد حواسم نیست، حواسم به هیچ چیز نیست،حواسم به خودم هم نیست، کم کم حواسم را جمع می کنم.

 
آقای دکتر! می خواین گوش ام را شستشو بدهید !!

 
روسری ات خیس می شود گفته باشم !!
 
توی دلم خنده ام می گیرد، گوشه ی روسری ام را جمع می کنم

با روسری خیس بر می گردم خانه!، لذت خاصی دارد وقتی باد نمِ روسری ام را می برد!

توی دلم به این فکر می کنم، که چه دلیل خنده داری می شود

کشف حجاب برای اینکه روسری ام خیس نشود!!

۲۳ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فاطمه محی الدینی

من خواهر شما نیستم!

موتورم توقیف شده بود و اعصابم خرد،اخه چند روزی بود دنبال ازاد کردن موتورم بودم.خسته رفتم کنار خیابون دیدم خانمی با لباس نگفتنی کنار تلفن کارتی ایستاده.راستش خجالت کشیدم جلوتر برم.اطرافش هم عده ای پسر جوون ایستاده و نگاهش می کردن.با خودم گفتم چه رویی داره. سر ظهر با این لباس کنار خیابون از نگاه اینا هم خجالت نمی کشه...

پسرا وقتی منو دیدن رفتن. به خودم جرات دادم و رفتم نزدیک ترگفتم:خواهر...برگشت نگاهی به سر و رویم کرد و گفت:من خواهر تو نیستم. گفتم خب چی صدات کنم! روش رو برگردوند و گفت:برید وضع خودتون رو درست کنید اقتصاد مملکت رو درست کنید. نمی دونم حرفاش چه ربطی داشت.اخه حجاب چیکار به سیاست و اقتصاد داره. حجاب رو خدا گفته نه سیاستمدارا و...خلاصه از خیرش گذشتم و اصلا من نمی خواستم بگم خواهر حجابت رو رعایت کن. می خواستم بگم کارت تلفنت رو به من بده یه زنگ ضروری دارم بزنم که کلی نق شنیدم.

۰۹ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۰۹ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فاطمه محی الدینی

حیا

بی حیایی بود که سبب شد عمر در ان کوچه ی باریک جلوی دختر پیامبر را بگیرد،به نحوی که حضرت(علیها السلام)نه راه پیش داشتند ونه راه بازگشت واوآن جسارت را مرتکب شود.

امیدوارم چنان حیا داشته باشی که حتی یک پرنده را هم رنجش ندهی وتند راه نروی که پرنده هایی که روی زمین نشسته اند،بترسند.یک رفیق اهل لرستان داشتم که به من می گفت:خدا من را نبخشیده است والا چرا وقتی راه می روم،پرنده هایی که روی زمین نشسته اند،می ترسند ومی پرند؟من که قصد اذیت آنها را ندارم.

                                                                از کتاب مصباح الهدی

۰۹ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۴۴ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محدثه پیام