عروس خانمی که دو هفته قبل به خانه بخت رفت همه وسایل جهیزیه اش ایرانی بود به جز چند قلم مثل آرکوپال، تُستِر و اتو که مادرش قبلا خریده بود. نه اینکه پدرش وضعیت مالی خوبی نداشته باشد، بلکه اگر اراده می کرد هرچه می خواست می توانست بهترینش را بخرد و با خودش به زندگی جدیدش ببرد. و نه اینکه اقوام و خویشانش همه جهیزیه ایرانی برده بودند بلکه برعکس همین تازگی، دخترخاله اش که کمی زودتر از او ازدواج کرده بود و با هم مثل دو خواهر صمیمی بوده و هستند بیشتر وسایلش خارجی درجه یک بود.
اما با شوهرش که دانشجوی دوره دکتری فلسفه است به تفاهم رسیده بودند که خانه شان را با وسایل ایرانی پر و تزیین کنند. همه چیز هم خریده بودند، ایرانی ِجنس خوب.
با این کار هم سرمشقی شدند برای سایر جوانهای فامیل و دوست و آشنا، هم کمکی شدند به چرخیدن کارخانه های ایرانی و در کنار آن زندگی خانواده کارگران ایرانی. خلاصه بدون هیچ ادعا و شعاری با اعتماد به نفس کامل فرهنگ سازی کردند.
یادم می آید یکی از اقوام که دو سال قبل سر خانه و زندگیش رفت بعد از یکی دوبار تذکر شوهرش درمورد اینکه تا می تواند اجناس ایرانی بخرد ناراحت شده و گریه کرده بود که مگر من فقیرم که جنس ایرانی بخرم!
شجاعت می خوهد چنین کاری در زمانه ای که خرید وسایل خارجی و مارک دار پز خیلی ها شده، حتی کسانی که از نظر مالی ضعیف ترند.
سه شنبه که بیاید دو هفته از پیوندشان می گذرد. روز 22بهمن، شبش رفتند سر خانه و زندگی شان.
دور و برمان را که نگاه کنیم می بینیم گاهی وقت ها «به عمل کار برآید به سخن دانی نیست!»
منبع: زندگی روزمره توی حوض کوچک آب