پرنیان

پرنیان

۳۳ مطلب توسط «فاطمه محی الدینی» ثبت شده است

جمعه, ۹ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۱۸ ب.ظ فاطمه محی الدینی
تولستوی...

تولستوی...

ازدیاد وانتشار طلاق در اروپا که افکار عامه را  متوجه به خود کرده، مسبب آن، تمدن فاسد و اختلاط جنسی  و نبودن حجاب است که زن به واسطه معاشرت با مردی که موافق میل اوست، از زوج اولی بی میل می گردد ومحبت صادقانه که اساس رابطه عائله است، در اروپا نادر است.

به همین قیاس، قانون طلاق در ازدیاد و رواج است. از این بیان معلوم است که کثرت طلاق به سبب حجاب نیست،غالبا  طلاق مستند به این است که شوهر از انس و محبت زن خود دست کشیده  و برای خود، کس دیگری را رفیق و طرف عشق قرار دهد که ان هم از آثار بی حجابی است نه از آثار حجاب.

۰۹ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۱۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فاطمه محی الدینی

زن یا...؟

آزادی ما در زن بودنمان و آزادی پیروان فمینیسم در نبودنشان است

۰۸ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فاطمه محی الدینی

خــــــــــائن به میهن!!!


کودکان کره ای در سالهای 1960 نام کسانی را که جنس خارجی میخریدند حتی یک شکلات، مینوشتند و جلویش حک میکردند: خائن به میهن !!

 با پسرم یک بار وقتی داشتیم در بزرگراه همت میرفتیم در بزرگراه تبلیغ یک برنج را با نام ایرانی زده بودند . پسرم قبلاً در خانه شنیده بود که من در مکالمه‌ای می گفتم اینها برنج های خارجی را وارد می کنند و بسته بندی می کنند و به اسم برنج ایرانی عرضه می کنند!

گفت: بابا، این مگه ننوشته برنج ...!، گفتم: بله ، گفت: مگه این خارجی نیست؟ گفتم؛ بله، با یک حالت روحی که چشم هایش پر اشک شد و لرزید و با یک حالت غیرتی گفت؛ اگه خارجیه پس چرا توی خیابون های ما نشونش میدن؟!؟

حالا من این بچه را یک جوری آرام کردم، ولی گفتم؛ اگه ما ایرانی ها اینجور غیرتمند بودیم، یک جور دیگری بود اوضاع!

این همان روح حماسی است. آنچه که در وجود ما برای یک تحول بزرگ اقتصادی کم است، «روح حماسی» است. اقتصاد مقاومتی یعنی همین پیوند حماسه و اقتصاد ...

راحت جنس خارجی میخریم و جوانانمان را بیکار میکنیم و برای جوانان کشورهای دیگر اشتغال ایجاد میکنیم ، جنس بد به ما می دهند می پذیریم، جنس با کیفیت تولید نمیکنیم عرقی روی تولید ایرانی و ارتقا کیفیتش نداریم و در برابر دشمنی که می خواهد ما را تحریم کند و به زانو درآورد خموده و سست برخورد میکنیم .

کودکان کره ای در سالهای 1960 نام کسانی را که جنس خارجی میخریدند حتی یک شکلات، مینوشتند و جلویش حک میکردند: خائن به میهن !!

کتابی را اخیراً ما ترجمه کرده ایم به اسم «نیکوکاران بدکار»، نوشته آقای چانگ، استاد اقتصاد توسعه دانشگاه کمبیرج انگلستان، آقای چانگ خودش کره ای الاصل است، این کتاب بسیار خواندنی است.

می گوید؛ ما در سال 1960 بچه راهنمایی بودیم، کره در ابتدای پیشرفت خود بود، زمانی که شرکت سامسونگ تنها یک شرکت کوچک خرید و فروش الیاف بود، می گوید در مدارس به ما گفتند دولت ارز کم دارد، و ارز باید نگهداری بشود برای انتقال تکنولوژی های پیشرفته در کشور، به ما در مدارس راهنمایی گفتند؛ هر جا در خانه فامیل تان رفتید و دیدید که حتی یک شکلات خارجی دارند بدانید این خائن به میهن است، بیائید و اسم او را بعنوان خائن در تابلو مدرسه بزنید!

 می گفت من البته یادم نمی آید که اسم کسی را به تابلو مدرسه زده باشم، اما بارها می رفتیم به خانه فامیل و اگر می دیدم که شکلات خارجی دارند، آرام در دلم می گفتم؛ خائن به میهن! خائن به میهن!

 


منبع ومتن کامل  در: رجـــــــــــــانیوز
 
۰۱ خرداد ۹۳ ، ۰۸:۵۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه محی الدینی

من یک زنم!!

تندتند فلفل دلمه‌ای را خرد می‌کنم. زیر پیاز را خاموش کرده‌ام تا نسوزد. حواسم به نرم‌کننده‌ی ماشین لباس‌شویی هم هست. از صبح تا حالا این دومین سبد رختی است که شسته‌ام. افکارم نیز هم‌چون آب قابلمه که گذاشته‌ام بجوشد، قـُل می‌زند و از سال‌های نه‌چندان دوری بالا می‌آید:

"من دست به سیاه و سفید نمی‌زنم. هدی (خواهرم) و مامان هستن دیگه. اصلا چه معنی داره زن با این همه لطافت، توی خونه کار کنه؟ بذار ازدواج کنم، به طرف می‌فهمونم که"

آخ آخ! یادم رفت ماکارونی را آبکش کنم اوی دستم سوخت ته دیگ هم که گذاشتم. نمی‌دانم چرا صدای این دو تا نمی‌آید.

نرگس! امیرمهدی! کجایین؟

نرگس برادرزاده‌ام است و امیرمهدی همسایه‌مان. امروز دو‌تایی‌شان پیش من هستند. امیرمهدی بیسکوییتش را آورده و می‌گوید: “خاله میشه اینو بشوری؟” با لبخند ازش می‌گیرم.

کجا بودم؟ آهان. اعتقاد راسخی داشتم به مرد بودن و زن نبودن. البته نه با این عنوان که مرد باشم؛ با این عنوان که من زن سنتی نیستم. اسپورت می‌پوشم و از کارهای پسرها بیش‌تر خوشم می‌آید. ازدواج هم اگر بکنم، اول برای طرف حالی می‌کنم که من این مدل را بیش‌تر می‌پسندم. خواستی بفرما، نخواستی برو یک زن خانه‌دار بگیر. اما حالا حتی مهمانی‌ها را با کفش پاشنه‌بلند می‌روم. برادرم قبل از یکی از مهمانی‌ها لبخندی عاقل‌اندرسفیه به من زد و گفت: “خیلی خانم شدی!”

بچه نگه می‌دارم. رخت می‌شویم. غذا می‌پزم. حتی این ترم به‌خاطر واحدهای کمم، مجبورم بیش‌تر هفته را در خانه بمانم و برای ارشد درس بخوانم. با همه‌ی این به‌ظاهر خفت‌وخواری‌ها، آرامم. چای درست می‌کنم و منتظر مَردَم می مانم تا لیوانی از آن را در کنارش بنوشم.

انگار دارم می‌فهمم من فارغ از حرف فامیل و رسانه‌ها و هزاران تریبون دیگر که روزانه برای زندگی من تصمیم می‌گیرند، یک زنم؛ یک زن با اصالت زیبای زنانه. چای، تلخی لذت‌بخشی دارد

امام علی (ع): «زن گل بهاری است، نه قهرمان.»

منبع:چارقد

۱۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۹:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فاطمه محی الدینی

عظمت زن...

دنیاى فاسد غرب خواست بروز زن را، شخصیت زن را در روشهاى غلط و انحرافى که همراه با تحقیر جنس زن است، به زور به ذهن دنیا فرو کند. زن براى اینکه شخصیت خودش را نشان بدهد، بایستى براى مردان چشم‏ نواز باشد. این شد شخصیت براى یک زن؟! بایستى حجاب و عفاف را کنار بگذارد، جلوه‏ گرى کند تا مردها خوششان بیاید. این تعظیم زن است یا تحقیر زن؟

این غرب مستِ دیوانه‏ از همه جا بی خبر، تحت تأثیر دست هاى صهیونیستى، این را به عنوان تجلیل از زن عَلم کرد؛ یک عده هم باور کردند. عظمت زن به این نیست که بتواند چشم مردها را، هوس هوسرانان را به خودش جلب کند؛ این افتخارى براى یک زن نیست؛ این تجلیل زن نیست؛ این تحقیر زن است.

 عظمت زن آن است که بتواند حجب و حیا و عفاف زنانه را که خدا در جبلّت زن ودیعه نهاده است، حفظ کند؛ این را بیامیزد با عزت مؤمنانه؛ این را بیامیزد با احساس تکلیف و وظیفه؛ آن لطافت را در جاى خود به کار ببرد،آن تیزى و بُرندگى ایمان را هم در جاى خود به کارببرد.این ترکیب ظریف فقط مال زن هاست؛ این آمیزه‏ ظریف لطافت و بُرندگى، مخصوص زن هاست؛ این امتیازى است که خداى متعال به زن داده است.

                                                                           ولی امرم،امام خامنه ای (حفظه الله (

 

۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۷:۰۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فاطمه محی الدینی

عـــــــــــــــــــزدواج!!

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.
حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.

در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.  از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!

اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهن و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است.
قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!
البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!
این بود انشای من

۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۴۱ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه محی الدینی

حرف اصلی اینه که نمی خواهم کمک کنم !!

دیشب داداشم گفت : " فلان مربی برای نه ماه ، قرارداد ِ یک میلیاردی بسته ! " من هم گفتم : " با این همه پول چی کار می کنن ؟! کجا خرج می کنن ؟! باید بعضی وقت ها هم آدم از حسرت ِ داشتن ِ بعضی چیزها شب ها خوابش نگیره . " بعد یاد ِ این افتادم که چند ماه ِ پیش که پول ِ بازیکنان رو نداده بودند یکی از فوتبالیست ها اعتراض می کرد و می گفت : " مجبور شدم برای اینکه این ماه شکم ِ زن و بچه م رو سیر کنم ، پنجاه میلیون از فلانی قرض کنم ! " من هم بهشون بد و بیراه گفته بودم که زن و بچه ی شما گرسنه می مونن یا کسانی که نمی توانند حتی برای خانواده شان نان بخرند ؟! یا کسانی که برای ِ سیر کردن شکم خودشان از لای ِ زباله ها دنبال ِ غذا می گردند ؟!!

به داداشم گفتم : " امروز که رفته بودم داروخانه یک نفر داروی دو میلیون تومنی گرفت ! خب این فوتبالیست ها بیان یه ذره هم  به دیگران کمک کنند . دو میلیون که برای اونا چیزی نیست . " بعد به من گفتند : " تو خودت الآن به دیگران کمک می کنی ؟! " گفتم : " من و با اونا مقایسه می کنین ؟ من نمی تونم پس انداز کنم بعد چطوری می تونم کمک هم کنم ؟! " گفته بودن : " آدم هر چقدر درآمد داشته باشه همونقدر هم خرج داره . تو که حداقل هزار تومن می تونی هر ماه کنار بذاری تا کمک کنی . "

سکوت کردم . راست می گفتند . اگه آدم دلش بخواد کمک کنه ، توی این شهر کسانی هستند که حتی محتاج دو هزار تومان پول هستند و همیشه شرمنده ی خانواده شان هستند . به اتاقم که نگاه کردم دیدم هیچ دارایی به جز عروسک ها و کتاب هایم ندارم . به این فکر می کردم که هر موقع من توانستم عروسک هایم را به دخترهایی بدهم که دلشان می خواهد موهای طلایی ِ عروسک شان را شانه بزنند ، و شب ها برای عروسک هایشان قصه تعریف کنند و و مادر ِ عروسک هایشان شوند و هر موقع توانستم کتاب هایم را به کتابخانه ی روستاها اهدا کنم تا بچه های آنجا هم کتاب بخوانند حتما آن موقع فوتبالیست ها هم از چند میلیون ِ در آمد ِ میلیاردیشان خواهند گذشت ! اصلا من چه می دانم شاید همه ی فوتبالیست ها به بچه های بی سرپرست و سرطانی کمک می کنند . انجام هر کاری خیری که بوق و کرنا نمی خواهد و قرار نیست همه ی سایت های خبری و ورزشی به ما اطلاع بدهند که فلان بازیکن چند صد میلیون هزینه ی درمان ِ بچه های سرطانی را قبول کرده است !!

+ چگونه شما مردم را به نیکوکاری دستور می دهید ، اما خودتان را فراموش می کنید و حال آن که کتاب خدا را می خوانید ؟ چرا اندیشه و تعقل نمی کنید . بقره / 44


منبع: ترنم شیدایی

۲۴ فروردين ۹۳ ، ۰۸:۴۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فاطمه محی الدینی

خاطـــــــــــره

 قرار است گوش سمت راست ام را شستشو بدم !


دکتر وارد مطب می شود در را پشت سرش می بندد، می گوید: خوب روسری ات را در بیار!!

یک لحظه سکوت می کنم، بعد حواسم نیست، حواسم به هیچ چیز نیست،حواسم به خودم هم نیست، کم کم حواسم را جمع می کنم.

 
آقای دکتر! می خواین گوش ام را شستشو بدهید !!

 
روسری ات خیس می شود گفته باشم !!
 
توی دلم خنده ام می گیرد، گوشه ی روسری ام را جمع می کنم

با روسری خیس بر می گردم خانه!، لذت خاصی دارد وقتی باد نمِ روسری ام را می برد!

توی دلم به این فکر می کنم، که چه دلیل خنده داری می شود

کشف حجاب برای اینکه روسری ام خیس نشود!!

۲۳ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فاطمه محی الدینی

اسیــــــــــــــــــر آزاد

در جامعه‌ای که اصالت از آن " تولید و مصرف " و "مصرف و تولید" اقتصادی است، و عقل نیز جز اقتصاد چیزی نمی فهمد، زن نه به عنوان موجودی خیال انگیز ، مخاطب احساسات پاک ، معشوق عشقهای بسیار بزرگ، پیوند تقدس، مادر،آینه صادقی در برابر خویشتن راستین مرد؛ بلکه به عنوان کالایی اقتصادی است که به میزان جاذبه جنسی اش ، خرید و فروش می شود.

 

 

سرمایه داری زن را چنان ساخت که به دو کار آید:

یکی اینکه جامعه هنگام فراغت به سرنوشت اجتماعی و به استثمار شدنش نیندیشد و نپرسد چرا کار میکنم؟، چرا زندگی میکنیم؟، از طرف که و برای چه کسی اینهمه رنج میبریم؟

زن، به عنوان ابزار سرگرمی و به عنوان تنها موجودی که جنسیت دارد، به کار گرفته شد، تا نگذارد کارگر و کارمند و روشنفکر در لحظات فراغت، به اندیشه های ضد طبقاتی و سرمایه داری بپردازند، و به کار گرفته شد تاکه تمامی خلاء و حفره های زندگی اجتماعی را پر کند. و هنر به شدت دست به کار شد تا بر اساس سفارش سرمایه داری ، سرمایه هنر را -که همیشه زیبایی و روح و احساس و عشق بود- به «برهنگی» تبدیل کند . این است که میبینیم یکباره نقاشی، شعر، سینما، تئاتر، داستان، نمایشنامه بر محوربرهنگی به گردش در می آیند.

دیگر اینکه، سرمایه داری برای تشویق انسانها به مصرف بیشتر و برای اینکه خلق را به خود بیشتر نیازمند کند و مقدار مصرف و تولید را بالا ببرد، زن را فقط به عنوان موجودی که جنسیت دارد -و جز این هیچ، یعنی موجودی یک بعدی- به کار گرفت. در آگهی ها و تبلیغاتش نشاند ، تا ارزشها و حساسیتهای تازه ای بیافریند و نظرها را به مصارف تازه جلب کند و احساسات مصنوعی که لازم دارد در مردم بوجود آورد.

برهنگی به جای عشق نشست و زن این «اسیر محبوب» قرون وسطی ، به صورت یک «اسیر آزاد» قرون جدید درآمد.


منبع: عفاف و حجاب
۲۲ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۰۳ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فاطمه محی الدینی

قهرمان های چراغ خاموش

به این بُعدش کمتر توجه کرده بودم. شاید چون کمتر دیده بودم. این که چقدر در کنارمون هستن و دیدن نمیشن. هر کسی تو یه زندگی کاملاً عادی بدون این که لباس خاصی تنش باشه و شهره‏ی آفاق باشه می‏تونه یه قهرمان باشه. بدون هیچ کیا و بیایی. بدون هیچ پیاز داغ اضافهای. بدون هیچ پرده نویسی و پیش خونی!. بدون هیچ گزارشگر واحدِ مرکزی خبری!

همون دسته‏ای که چراغ خاموش میرن و چراغ خاموش میان. صورتشون رو با سیلی که نه، با دشنه سرخ نگه می‏دارن! همون زنی که قد و قامت جوونیش پی دویدن‏های روزگار آب رفته ، اما قد صبرش زیر نداری شوهر خم نشده. قهرمان کیه! اونی که تا خود اورست یه نفس بره!؟ یا کسی که ته دره‏ی کولکا رو دربیاره! شایدم به اونی می‏گن قهرمان که بتونه تو دل اقیانوس آرام تا خود گودال ماریانا پیش بره و برگرده

نه، اینا در برابر قهرمان ذهن من عددی نیستن. قهرمان داستان من یه زنه. یه زن که با یک خط در میون بیکاری و کارداری! شوهرش می‏سازه. هم اتاق خونهی به شدت قدیمی مادرشوهرشه! سه تا پسر دبستانی مث شاخ شمشاد بزرگ و تربیت کرده یکی از یکی دیگه آقاتر و صد البت عاقلتر. باید سر تعظیم فرو آورد. باید سیمرغ بلورین داد، باید لوح تقدیر بخشید، باید چهره ماندگار نامید. زنانی همچون  "آمنه"رو….

گاهی از خودم شاکی میشم مقابل همچین انسانهایی؛ همچین قهرمان‏هایی.


منبع:نارنجدونه

۱۷ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۱۱ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فاطمه محی الدینی