ما بی خیال حرمت مادر نمی شویم هرگز جدا ز دامن حیدر نمی شویم
این روزها غصه دار غم مادریم مادری که رفت تا یادمان باشد با چه قیمتی ولایت به دست ما رسیده .
مگر نبود سیده نسا عالمین؟مگر نبود پاره تن رسول خدا؟ پس چه شد شما را ای مردمان مدینه؟؟
شرم باد بر شما که با دختر رسالت کاری کردید که گفت شکیبایی می کنم همچون خنجر در گلو ونیزه بر شکم...
چه شده بود شما را ای امت رسول الله که خنجر در گلوی دخترش فرو کردید؟ ای مدینه مگر بر سر مردانت چه امده بود که ناموس خدا یکه و تنها به کوچه ها امد تا ولی خدا تنها نماند؟ کجا بودند مردان تو ان زمان که در خانه مادر سادات را به اتش کشیدند؟
ننگ بر شما نامردمان روزگار که با تنها یادگار رسول خدا کاری کردید که بعد از هزار و چهارصد سال هنوز داغش جگر مان را می سوزاند.
حال ما هستیم با داغی بر سینه منتظریم که منتقمش بیاید تا بلکه با پیدا کردن نشانه ای از مادر کمی ارام بگیریم و باشد که ان روز سرمان را بالا بگیریم و بگوییم که ای مادر ما بر سر عهد تو ماندیم و درس ولایت را به خوبی اموختیم و نگذاشتیم ولیمان تنها بماند.